«اگر خداوند فرد را به نقطهای بکشاند، خود او را در عبور از آن هدایت خواهد کرد».
یکی از بزرگان دنیای تجارت که در برههای از زندگی شکست خورده بود، تعریف میکرد:
«مدتی قبل، از شرکتی که خود طی یک دورهی سه ساله طولانی و خسته کننده بنا نهاده بودم، کنار کشیدم. بیش از 10000 ساعت از عمرم و سرمایهای هنگفت صرف توسعهی پلتفرم آن کردم. حدود یک سال بعد شریکی برای شرکت پیدا کرده و 50% از سهام شرکت را به او دادم.
من ذاتاً آدم بخشندهای هستم. همه میدانید، وقتی چیزی را به کسی میبخشیم، انتظار نداریم از ما سوءاستفاده کنند. پس از گذشت سه سال کنار کشیدم. باید شخصیت او را میشناختم؛ اما نکتهی جالب اینجاست که اکنون دیگر ذرهای از او عصبانی نیستم. میدانم که خداوند مرا به دلیلی از آن موقعیت نجات داد.
از آن زمان به بعد برکات زیادی وارد زندگیام شده و این به طرز حیرتانگیزی برای من کافی است. چرا که تصمیم گرفتم بهجای منفیبافی، به نکات مثبت نگاه کنم. وقتی مشکلی رخ میدهد، هرکسی انتخابی دارد. میتوانیم بنشینیم و برای آن اتفاق سوگواری کنیم. میتوانیم ناراحت باشیم و با دیگران با عصبانیت برخورد کنیم. یا اینکه فقط بگذریم. من تصمیم گرفتم به جای دعوا و مجادله، بگذرم. البته این چیزی نیست که فقط در خون من باشد.
کاری که خداوند کرد، تنها نجات من از آن شرایط نبود. او مرا قویتر ساخت. بزرگتر. بهتر. به گونهای که بیشتر قادر به درک جهان وکسب و کار و اطرافیان خود بودم؛ اما مهمترین چیزی که من در میان آن شرایط آموختم آن بود که اگرچه در زندگی با چالشهای فراوانی روبرو هستیم، اما هدف این چالشها ساختن ماست، نه شکست ما.»
زمانی که از اعماق جهنم سختیها عبور میکنید، بدیهی است که به اینها فکر نخواهید کرد. این تفکرات یکباره از ذهن عبور نمیکند؛ اما نقطه اوج رشد فرد، جایی دقیقاً در مرکز درد و رنج است. به همین دلیل است که خداوند خود ما را به آن نقطه برده و متعاقباً خود بازمیگرداند. قطعاً دلیل و قافیهای برای این کار او وجود دارد. فقط ما در آن لحظه قادر به درک آن نیستیم.
باید بیاموزیم که بر روی کارهای خوب تمرکز کنم. بیاموزیم که خصومت، حسرت و درد را در چارچوب در جا بگذاریم و برویم؛ زیرا به عذاب آن نمیارزد. ارزش مریضی و احساسات منفی پس از آن را نخواهد داشت. قانون جاذبه بیان میکند که بر اساس انرژی ارتعاشی که از خود ساطع میکنیم، چیزهایی را به خود جذب میکنیم. هر چیزی مشابه خود را جذب میکند. به افکار منفی فکر کنید و خواهید دید که چیزهای منفی اتفاق میافتند.
حال، چه به خدا اعتقاد داشته باشیم، چه به الله، بودا و یا صرفاً به یکپارچگی معنوی که همه ما را به هم متصل میکند، همگی میدانیم که چیزی وجود دارد. چیزی فراتر از آنچه قادر به دیدن آن هستیم. چیزی فراتر از دادههای تجربی که اغلب برای اثبات وجود چیزی به آن نیازمند هستیم. چیزی موجود در اتر، ابدی، کوارکها و لپتونهایی که تمام مواد و انرژیهای موجود در جهان را به هم متصل میکنند.
چطور به این سفر اعتماد کنیم؟
میدانم که اعتماد به این سفر سخت است. سخت است باور کنیم در گوشه و کنار، چیزهای خوبی برای ما وجود دارند. بهویژه در گذر از مشکلات و سختیها. بهویژه زمانی که در اطرافمان همه چیز در حال سقوط و اتفاقات بد در حال وقوع است. همه این را میدانند. با این حال، اعتقاد واقعی در قلمرو ایمان استوار است. بدان معنی که اگرچه مطمئن نیستیم نجات اتفاق میافتد، اما باید وقوع آن را باور کنیم. باید با ثقل وجود خود آن را باور کنیم. این باور به فرد الهام بخشیده و برای ادامهی راه به او انگیزه میبخشد. باید به این سفر اعتماد کنید. باید اعتماد کنید که خداوند شما را از آن عبور خواهد داد.
یکی از دوستانم تعریف میکرد: «در 16 سالگی با یک ماشین تصادف کردم. تأثیر ضربه را خاطرم نیست؛ اما آنقدر شدید بود که حدود 1 متر دورتر از جایی که از آن عبور میکردم، وسط یک خیابان شلوغ 3 بانده پرتاب شدم. شدیداً ناراحت و پریشان بودم. هیچ نمیدانستم چه اتفاقی رخ داده، چشمهایم را که باز کردم دیدم که جمعیت زیادی اطرافم جمع شده است. چهره یک زن در خاطرم مانده، چشمهایی مهربان داشت. به من گفت که یک تصادف کوچک داشتهام. کوچک؟ نمیتوانستم تمرکز کنم و صحنهای که پس از آن در خاطرم هست، در آمبولانس بودم و لباسهایم را پاره میکردند. میزان آسیبی که متحمل شدم میبایست مرا میکشت؛ اما کسی مراقب من بود. تا همین امروز نمیتوانم سر دربیاورم که چطور ممکن است با اتومبیلی که با سرعت 100 کیلومتر بر ساعت در حال حرکت است تصادف کنم و جان سالم به در ببرم تا امروز بتوانم آن را تعریف کنم؟ چطور ممکن است 1 متر در خیابانی شلوغ پرتاب شوم و زنده بمانم؟ زندگی من از آن لحظه کاملاً تغییر کرد. در این اتفاق، همه چیز به کمک دستی دیگری از غرق شدن نجات یافت.»
او به این سفر اعتماد کرد. باور کرد که خداوند برنامهی دیگری برای وی داشت. این طرح هیچ ارتباطی با وضع آن لحظهی دست من نداشت. در حقیقت آن روز، خود بهتنهایی مسیر زندگی وی را تغییر داد. او میگوید: «هر چیزی که اکنون در زندگیام دارم از برکت دوراهی آن جاده است. هرچند که دردناک بود، اما مرا بهجایی هدایت کرد که باید میرسیدم.»
رد پا روی شن
چند سال پیش یک قطعه هنری کوچک هدیه گرفتم. نام آن رد پا روی شن بود، شعری بر روی آن نوشته شده بود و تصویری از برخورد امواج به یک ساحل طلایی بود که ردپایی بر روی آنجا مانده بود. من هرگز آن تصویر قاب شده را فراموش نمیکنم. بر روی آن، واژههای کنایهآمیز شاعر خودنمایی میکرد:
شبی، رویایی دیدم
همانطور که در کنار ساحل با پروردگارم راه میرفتم.
بر روی پرده شب، تمام روزهای زندگیام را مانند فیلمی میدیدم.
برای هرکدام از صحنهها، دیدم که دو رد پا بر روی شن نقش بسته است.
یکی متعلق به من و دیگری به پروردگارم.
راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت.
آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم.
در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت اتفاقاً، آن محلها مطابق با سختترین روزهای زندگیام بود.
روزهایی با بزرگترین رنجها، ترسها، دردها و..
ناراحت شدم و از او پرسیدم:
خداوندا تو به من گفتی که اگر بپذیرم که با تو حرکت کنم،
در تمام ایام زندگیام کنار من خواهی بود
اما اکنون میبینم که در غمانگیزترین و سختترین دوران زندگیام،
تنها یک رد پا بر روی شن دیده میشود.
نمیتوانم درک کنم که چرا زمانی که بیشتر از همیشه به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی
خداوند پاسخ داد: «فرزند عزیزم، تو را دوست دارم و به تو گفتم در تمام سفر با تو خواهم بود.
من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت.
نه حتی برای لحظهای و چنین نکردم.
هنگامی که در آن روزها، یک رد پا بر روی شن دیدی،
من بودم که تو را به دوش کشیده بودم..»
وقتی به اینکه خداوند ما را از درد و رنج عبور خواهد داد فکر میکنم این شعر را به خاطر میآورم. نکته این است که ما همیشه قادر نیستیم موجودیت همه چیز را درک کنیم. همیشه نمیتوانیم منطق اتفاقاتی که رخ میدهد را درک کنیم. گاهی اوقات اتفاقات بدی رخ میدهند که از کنترل ما خارج هستند؛ اما من بهشخصه، از آن مشکلات به درک بنیادی داشتن ایمان باز میگردم. تعریف واقعی ایمان این است: «اعتماد کامل و یا داشتن اطمینان کامل به چیزی»
چطور میتوانیم ایمان داشته باشیم وقتی به کمک خداوند در گذر از مشکلات و مسائل شک داریم؟ اگر همواره با ذهنی بسته و کوته زندگی کنیم، چطور به اتفاقات بزرگتر و بهتری که قرار است رخ دهند اعتماد کنیم؟ نکتهای درباره ذهنیت باز و فراخ وجود دارد که باید به آن اشاره کنم. به خاطر داشته باشید که انسانها نیامدهاند که فقط زندگی کنند، آمدهاند که رشد کنند و کامیاب شوند. ما نسلها و نسلها برای دستیابی به این کامیابی تلاش کردهایم؛ اما مادامی که ذهن بستهای داریم نمیتوانیم رشد کنیم. ناچاریم که پا فراتر بگذاریم.
روزهای سخت همیشگی نیستند.
به گفتهی رابرت شولر، «روزهای سخت همیشگی نیستند، اما انسانهای سخت چرا!». بگذارید چیزی دربارهی مقاوم بودن و سختکوشی برای پیشروی به شما بگویم، مهم نیست که تاکنون چه اتفاقاتی در زندگیتان رخ داده است. مهم نیست از چه شکستهای عظیم و عقبگردها بدی رنج کشیدهاید، همواره مسیری رو به جلو وجود دارد.
میدانم که گاهی رهایی از درد و رنج کار آسانی نیست. غلبه بر احساس خشم یا گناه آسان نیست. خلاصی از غیظی که فرد را به عقب میکشاند امری محال است؛ اما هیچکدام از این احساسات منفی کمکی به ما نخواهند کرد. فقط ما را محدود میکنند. ایمان خود را حفظ کنید. خداوند شما را از میان مشکلات عبور خواهد داد.
روزهای سخت، قطعاً همیشگی نخواهند بود. اگر هنوز در کشمش با آنها هستید، در اینجا به 5 کاری که بدون فوت وقت برای عبور از سختیها باید انجام دهید اشاره میکنم.
1-قلب خود را پر از قدردانی کنید.
- هربار که تصمیم گرفتم بر شکست یا عقبگردی پیروز شوم، به این فکر کردم که چقدر برای تمام چیزهایی که دارم قدردان هستم. قدردانی برای چیزهایی که داریم کار سختی است. اغلب اشتیاق ما برای چیزهایی است که در اختیار نداریم. کار بهتری میخواهیم. ماشین بهتری میخواهیم. یک خانه بزرگتر، همسر، فرزند یا ثروت بیشتر. اغلب برای چیزهایی که در لحظه داریم، قدردان نیستیم.
- حقیقت را میخواهید؟ هر چیزی که همین الان در زندگی خود دارید، روزی یک آرزو بوده است. یک امید یا رؤیا. امروز همهی آنها را دارید؛ اما ما همواره بیشتر میخواهیم. البته این خواستن همیشگی، مادامی که به قیمت قدرناشناسی داشتههایمان تمام نشود، هیچ اشکالی نخواهد داشت.
- تصور کنید که در حال حاضر بسیاری از انسانها در شرایطی بهمراتب بدتر از شما به سر میبرند. مطمئناً فکر کردن به آن ساده نخواهد بود. یا حتی ممکن است فکر کنید که هیچکس نمیتواند در شرایطی بدتر از این باشد؛ اما باور کنید که هستند. در جهان سرد و تاریک بیرون، جنایاتی رخ میدهند که فراتر از حد تصور انسان است؛ بنابراین، بار دیگر که به سختی روزهایی که در آن قرار گرفتهاید، فکر کردید، قلب خود را با قدردانی پر کنید.
2- خودتان را در آینده تصور کنید.
- صرف نظر از باوری که دارید، همواره قدرتی محض در افکار متمرکز شده وجود دارد. یکی از راههای گذر از دشواریها، تصور خود در آینده است. در این باره سخنان زیادی از بزرگان وجود دارد. دربارهی تصور حال خود هنگامی که موفقیتی کسب کردهایم، چه احساسی خواهد داشت؟ آن روز چطور به نظر میرسد؟
- این تصور بسیار فراتر از تعیین اهداف است. این دقیقاً تصور حال خود پس از دستیابی به اهدافمان است. باور کنید، این طرز فکر قدرتی محض و درندهخویی خاصی به همراه خواهد داشت. لازمهی آن ذهنی فراخ است. به قول معروف، به چیزی فکر کنید و به آن تبدیل شوید. جملهای درستتر از این تا کنون گفته نشده است.
- این مفهومی است که توسط گرازیوسی، کسی که توسط موفقترین مربیان جهان پرورش داده شده، بیان شده است. ذهنیت بسیار مهم است. وقتی دربارهی دستیابی به اهداف دور و دراز سخن میگوییم، ذهنیت مهمترین مسئله است. خود را با آنچه دیگران میگویند و یا ظرفیتی که خود فکر میکنید در وجود شما است، محدود نکنید. ما به معنای واقعی کلمه قادر هستیم تا هر کاری را انجام دهیم.
3- بر مسئلهی همکاری و مشارکت تمرکز کنید.
- اگر اکنون از درد زیادی در زندگی خود رنج میبرید، تمرکز خود را روی همکاری با اطرافیان قرار دهید. چطور میتوانید به دیگران کمک کنید؟ یکی از بزرگان تجارت میگوید: «زمانی که از شرکتی که قلب و روحم را در آن ریخته بودم، کنار کشیدم، به جهان بیرون رفتم، انسانهایی در بالاترین سطح موفقیت یافتم و پیشنهاد دادم که به آنها کمک کنم. در ازای این کمک هیچ تقاضایی نداشتم. فقط کمک کردم. گفتم اگر اجازه بدهید میخواهم به شما خدمت کنم. اگر چیز ارزشمندی دارید که میتوانید آن را به مردم جهان ببخشید، این کار را بکنید و در عوض آن چیزی نخواهید. در عوض چیزی را قبول نکنید. فقط خوبی کنید و میبینید که آن خوبی به شما باز خواهد گشت.»
- شاید این کار نیروی کارما یا هر نیروی دیگری است که در طبیعت جریان دارد؛ اما بهدرستی عمل میکند. بیرون بروید و کسی را بیابید که بتوانید به نحوی به او کمک کنید. حال این کمک خواه با اختصاص وقت، پول و یا سایر منابع در دسترس باشد، آن را انجام دهید. به دیگران کمک کنید. در خدمت باشید. مشارکت کنید. ببخشید و ببخشید و باز هم ببخشید. اینجا دقیقاً جایی است که جادو اتفاق میافتد.
4- صبور باشید، اتفاقات خوب بار دیگر رخ میدهند.
- اگر خداوند شما را به آن نقطه رسانده، خود بندهاش را از آن عبور خواهد داد؛ اما این اتفاق در مدت زمانی کوتاه رخ نمیدهد. زمان میبرد. پس صبور باشید. انتظار نداشته باشید که در عرض چند ساعت یا یک روز اتفاقی بیفتد. ایمان خود را حفظ کنید و ثابتقدم باشید. به هر سختی که ممکن است، در برابر وسوسهی رها کردن همه چیز و به باد سپردن آنها تسلیم نشوید. ابداً ارزش آن را نخواهد داشت.
- صبر یک فضیلت است. صبور بودن آسان نیست، میدانم؛ اما بسیار حائز اهمیت است. همواره برندهی نهایی، ایستادگی است. لاکپشت برنده است، چون همیشه آرام و پایدار است. اگر تسلیم نشوید، با گذشت زمان میبینید که اتفاقات خوب رخ خواهند داد. وقتی سالها بعد به این نقطه از زندگی خود نگاه میکنید، از اینکه از پس آن برآمدید، لذت خواهید برد.
- سعی نکنید فرار کنید. به مواد مخدر و الکل تکیه نکنید. ارزشش را ندارد و تنها شرایط را از آنچه هست بدتر میکند. پایدار بمانید و ایمان خود را حفظ کنید. این تنها کاری است که باید انجام شود.
5- زمان تمام زخمها را التیام میبخشد، فقط به آن زمان دهید.
- زمان همه چیز را حل میکند. همه چیز را. وقتی با مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم، فکر کردن به چنین چیزی مشکل است، اما حقیقت دارد. یک آزمون تورنسل وجود دارد که میتوانید از آن کمک بگیرید. این سؤال را از خود بپرسید. 5 سال دیگر، این مسئله چقدر مهم خواهد بود؟ حتی ممکن است نتوانید آن را به خاطر آورید. حتی اگر هنوز در خاطرتان باشد، چقدر در آینده اهمیت خواهد داشت؟
- اهمیت این مسئله آن است که منابع ذهنی و احساسی و روحی انسان بهسادگی قابل تخلیه هستند. وقتی اجازه دهید اتفاقات بد چرکین شوند و برای تمرکز بر جنبههای مثبت زندگی تلاش نکنید، در سراشیبی سقوط قرار خواهید گرفت. پس مراقب چیزهایی که به آنها فکر میکنید و طرز فکر خود نسبت به آنها باشید. مشکلات موقتی خواهند بود.
- حتی اگر در معرض یک ضرر عمده قرار گرفتید، لازم است پوششی طلایی برای آن بیابید. در حقیقت این پوشش نقشی تعیینکننده دارد. همواره در دل شرایط بد، راهی برای ایجاد خوبی دست و پا کنید. همیشه راهی برای انجام این کار وجود دارد. فقط باید آن را پیدا کنید.
منبع: چطورپدیا